یونجه نوجوانیست شانزده ساله که از بدو تولد دچار اختلالی نادر به نام الکسی تایمیا بوده. اختلالی که باعث میشود هیچ درکی از احساسات گوناگون همچون ترس و خشم و اضطراب و خوشحالی و… نداشته باشد و نتواند هیجاناتش را ابزار کند. به همین خاطر او خودش را شبیه یک هیولا میداند. هیولایی کوچک که همراه با مادر و مادربزرگش در طبقهی بالای یک کتابفروشی قدیمی زندگی میکند. هرچند که آنها بسیار هوایش را دارند و از یونجه حمایت میکنند. مثلاً مادرش یادداشتهای رنگارنگی در سرتاسر کتابفروشیشان نصب کرده تا یونجه بداند که چه زمانی باید به مشتریان لبخند بزند یا از آنها تشکر کند. سرانجام قهرمان کتاب بادام در شب تولد شانزده سالگیاش اتفاقی تکاندهنده برایش رخ میدهد که او را تنهاتر و منزویتر میکند. تا اینکه سروکله پسری قلدر به نام گان در مدرسهشان پیدا میشود. یونجه که به خاطر همین ویژگی خاصش در مدرسه هیچ دوستی ندارد، اولین بار است که کسی پاپیچش میشود. گان نیز برای سرگرمی و زورگویی مدام یونجه را اذیت میکند. تا اینکه پس از گذشت مدتی ارتباطی عجیب و خاص میان آنها شکل میگیرد؛ گان از آرامش یونجه خوشش میآید و یونجه نیز از احساسات قوی و پرشوری که گان دارد. اما این تمام ماجرا نیست و قرار است اتفاقات جالب و تأثیرگذاری در داستان بادام رخ دهد… این رمان شگفتانگیز برای دو گروه سنی مناسب است: نوجوانانی که نزدیک سن جوانی هستند و با تنشهای دوران بلوغ درگیرند و تمامی بزرگسالانی که از رمانهای مدرن و ادبیات شرق آسیا لذت میبرند. وون پیونگ سون کارگردان، فیلمنامهنویس و رماننویس اهل کرهٔ جنوبیست و در دانشگاه سوگانگ مدرک کارشناسی خود در رشته مطالعات اجتماعی و فلسفه را دریافت کرده است. او علاوهبراین، در حوزهٔ کارگردانی نیز تحصیلات آکادمیک دارد و در آکادمی هنرهای فیلم کره تحصیل کرده است.
نقد و بررسی وجود ندارد.